the worst parents in the world

بدترین پدر و مادر دنیا

من یه دخمل ام ...!

دخملی که از روی بدشانسی بدترین پدر ومادر دنیا گیرش اومده ...

بزرگترین آرزوم فقط جدایی از اوناس ...

به هر طریق ممکن ...

تو این وب حرفایی که نمیتونم بهشون بزنم رو می گم تا بدونن منم واسه حرفای مسخره شون و اون توهینایی که هر روز بهم میکنن جوابی دارم که بدجور بسوزن ...

یه روزی به هم می رسیم ....

نوبت منم می شه ....

اون دنیایی هم وجود داره ....

نظرات خوشملتون رو تو پست پایین بذارین ...

پصت سابط

+نوشته شده در 5 / 4 / 1398برچسب:,ساعت15:34توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

این پست رو گذاشتم تا هرکی دلش خواست خودش بنویسه.......

یعتی هرکی هر نظری داشت یا ب قول معروف هرچی دله تنگش میخواد تو نظرات بذاره تا بنویسم.....

منتظر کامنتای خوشملتون هستم

+نوشته شده در 26 / 6 / 1391برچسب:,ساعت15:16توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

tanha%20%5BAloneBoy.com%7D%20nadidi تنها ندیده ای؟

من دیوانه نیستم
فقط کمی تنهایم
همین!
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند
من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…
او رفت…
حالا تنهایم
تنها ندیده ای؟....

 

khat%20%5BAloneBoy.com%5D%20khordim رو خیلی ها خط کشیدیم تا به عشقمون برسیم

رو خیلی ها خط کشیدیم تا به عشقمون برسیم

غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم که به عشقش برسه....

 

khatereye%20%5BAloneBoy.com%5D%20yek%20eshgh خاطره ی یک عشق

پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!
دختر: توباز گفتی ضعیفه؟
پسر: خب… منزل بگم چطوره؟
دختر: وااااای… از دست تو!
پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه…اصلاباهات قهرم.


پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟
دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟
پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.
دختر: … واقعا که!
پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟
دختر: لوووس!
پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!
دختر: بازم گفت این کلمه رو…!
پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!
دختر: من ازدست توچی کارکنم؟
پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!
دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!
پسر: صفای وجودت خانوم!
دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!
پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!
دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”
پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
دختر: ولی من که بور بودم!
پسر: باشه… فرقی نمی کنه!
دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…
پسر: …
دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟
پسر: …
دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…
پسر: …
دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…
پسر: خدا… نه… (گریه)
دختر: چراگریه میکنی؟
پسر: چرا نکنم… ها؟
دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…
پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…
دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا
پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم
دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟
پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…
دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …
پسر: …
دختر: دوباره ساکت شدی؟
پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…
نه… اشک و فاتحه
نه… اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… خاتون من! توخیلی وقته که…
آرام بخواب بای کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـوآرام بخواب…

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در 17 / 5 / 1391برچسب:,ساعت12:1توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی

هرگاه زیر پایت خش‌خش برگ‌ها را احساس کردی

هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی

 برای یک بار در گوشه‌ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر...




گر تو را با ما تعلق نیست ، مارا شوق هست ، گر تو را بی ما صبوری هست ، ما را تاب نیست ...



قاب عکستو زدم جای ساعت دیواری.از اون موقع به بعد تو شدی تمومه لحظه هام . . .


آسمان وقف نگاهت گل من...مانده ام چشم به راهت گل من..هرکجا هستی و باشی گویم که خدا پشت و پناهت گل من



می‌نویسم، چون می‌دانم هیچ گاه نوشته‌هایم را نمی‌خوانی، حرف نمی‌زنم، چون می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی، نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را نمی‌بینی، صدایت نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط می‌خندم، چون تو در هر صورت می‌گویی من دیوانه‌ام



اگر دیدی گوشه قلبت سنگینی می کنه، منو ببخش، گوشه نشین قلبتم.



تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست...



آسانترین کار دنیا اینست که تو خودت باشی و سخت ترین کار دنیا اینست که تو آنی باشی که دیگران از تو انتظار دارند!



خوشحالی که دلمو شکستی؟؟؟ بدان ای نازنین آنچه شکستی تصویر زیبای خودت بود که در دلم ساخته بودی




میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن




هر وقت دل کسی رو شکستی 1 میخ بزن تو دیوار هر وقت که دلشو به دست اوردی اون میخ رو از دیوار در بیار ولی جای اون میخ همیشه رو دیوار میمونه....



یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری



به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است



برنارد شاو : مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید



هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت....هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت....پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت...




کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت

 

 

 


+نوشته شده در 5 / 5 / 1391برچسب:,ساعت13:19توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

سلام !

دیروز رفته بودم باشگاه .... خیلی خوش گذشت... همیشه تو باشگاه خوش میگذره ...

کلی خندیدیم .... دوتا از دوستام عقد کردن ... یکیشون شهریور عروسیشه ....

همین که شهریور عروسیشه خیلی بچه ی باحالیه ... خلاصه راجع به مسایلی حرف زد که منشوریه نمیشه گفت!!!!...

ولی خیلی حال داد ....!!!!!!

چندتا از مامانای دوستام هم اونجا بودن و با ما میگفتن و میخندیدن .....وااااااااااای که چه مامانای باحالی بودن

ولی وقتی اومدم خونه یکم به ماجراهای دیروز فکر کردم ..... یه چیز آزارم میداد ... خوش به حال دوستام ..... همه ی مامانای دوستام بلاخره به یه نحوی باحالن .... حداقلش دیگه تو یه چیز پایه ان .....

اما مامان من ...................................................

به پای حسودی نذارینا .... من انقد بدبختی دارم که وقت حسادت ندارم !

آخه چه قدر یه آدم میتونه بدبخت باشه هـــــــــــــــــــــــــــــــان ؟؟؟؟؟؟؟..................

مگه من چه گناهی کردم که باید یه همچین آدمایی گیرم بیاد ؟.....

همه رو که مینگرم هیچ کدوم از بچه هایی که باهاشون دوستم اصلا ننه ابابشون یه ذره هم مث ننه بابای من نبودن ....

من دوست زیاد دارم و هرجا میرم با همه مچ میشم .....

ولی خب وقتی میبینم که همشون یه حرفی واسه گفتن دارن و فقط وفقط منم که لال مونی گرفتم چه کنم ؟...........

آخه من انگیزه ای هم واسه زنده بودن ندارم .......

چرا دارم تحمل میکنم خودمم نمی دونم ؟!؟!؟!؟!؟؟...............

+نوشته شده در 9 / 4 / 1391برچسب:,ساعت11:24توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

خیلی سخته زندگی داشته باشی ولی نتونی باهاش زندگی کنی ؟!

خیلی سخته نفس داشته باشی و نتونی نفس بکشی !؟

خیلی سخته عشق داشته باشی و نتونی عاشقی کنی ؟!

خیلی سخته آغوشی داشته باشی و تو آغوشش نباشی ؟!

خیلی سخته ساعت رد شدن عمرت و ببینی ولی ازش رد بشی ؟!

خیلی سخته تو زندگیت نتونی کاری کنی براش خیلی سخته ؟!

خیلی سخته فقط بتونی نگاه کنی و گریه کنی  ؟!

خدا  . خدا  . خدا  .خدا .خدا  . خدا ؟!

خیلی سخته که خدام صداتو نمی شنوه ؟!

یعنی من کم طاقتم...؟!

 عزیزم زندگیم ارزونیه تو...؟!




 

تو سرم زدن صدام در نیمومد !

   پامو شکستند صدام در نیمومد  !

   خفه ام کردند صدام در نیمومد !

   دستامو بستند صدام در نیومد  !

   گریه ام گرفت صدام در نیومد  !

   دلم و شکستن صدام در نیمومد  !

 در حال مرگمم صدام در نمیاد !

 تازه میفهمم صدامو بریدن که صدام در نمیاد !





در تنهایم تنها ماندم !

در فردایم امروز ماندم !

در سرابم بی آب ماندم !

در هق هق ام بغض کردم !

در دلهره ام بی تاب شدم !

در تاریکی شبم بی فانوس ماندم !

در دوست داشتنه تو جا ماندم !؟

 




گریه ها هیچ وقت گریه نبودن که گریه شدن !

 روزگار هیچ بی وفا نبود که بی وفا شد !

آدمک ها هیچ وقت آدمک نبودن که آدمک شدن !

آسمان هیچ وقت سیاه نبود که سیاه شد !

دریا هیچ وقت طوفانی نبود که طوفانی شد !

زخم ها هیچ وقت زخم نبودن که زخم شدن !

 درد ها هیچ وقت درد نبودن که درد شدن !

 من هیچ وقت تنها نبودم که تنها شدم !






یکی سیاه یکی سفید

یکی من یکی تو

یکی عاشق یکی معشوق

یکی هیرون یکی ویرون

یکی من یکی تو

یکی لیلی یکی فرهاد

یکی مجنون یکی شیرین

یکی امروز یکی فردا

یکی تولد یکی مرگ

یکی دریا یکی صحرا

یکی شکر یکی چرا

یکی هه هه یکی هق هق

یکی آفتاب یکی مهتاب

یکی میاد یکی میره

یکی صادق یکی ...

یکی بی ریا یکی...

یکی حسود یکی ...

یکی سیاه یکی سفید

یکی بی تاب فردا یکی اسیر امروز

یکی سرخ یکی زرد

یکی دیروز یکی امروز

یکی فردا یکی دیروز

یکی من یکی تو




 

+نوشته شده در 7 / 4 / 1391برچسب:,ساعت22:29توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

رهایم کنید....

میخواهم عشق بورزم به من عشق بورزند

میخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوم

میخواهم لمس کنم دستانی را که برایشان بیقرارم

میخواهم در اغوش بکشم کسی را که برای بوئیدن عطرش دلتنگم

میخواهم ببوسم لبانی را که تنها بوسه میتواند ارامم کند

برای ان کسی که تنها امید زندگیم است

میخواهم خیره شوم به چشمانی که مرا به ارامش میخوانند......

پمیخواهم نفس بکشم با کسی که نفسم است

نمیخواهم با شما نفس بکشم

نمیخواهم عمرم را با شما سپری کنم

میخواهم اشک بریزم

های های گریه کنم

ضجه بزنم

مثل دیوانه ها سرم را به دیوار بکوبم

به صورتم چنگ بیاندازم

میخواهم فریاد بزنم واسمش را در میان همه به زبان بیاورم

میخواهم اهی بکشم به سنگینی تاریخ

مخواهم با اه هایم جگرتان را سوزانم

میخواهم اهم دامان همه تان را بگیرد

میخواهم نفرینتان کنم

با شمام...............

با شما که به بی ستاره بودن اسمانم خندیدید

شما که نگذاشتید اه بکشم

شما که بدجور متنفرم کرده اید از خودتان

شما که زندگی را برایم جهنم کرده اید

شما که دلتنگی هایم را به تمسخر میگیرید

شما که ابریزش بینی سوزش چشم سیاهی رفتن چشم به زور قورت دادن دهانم

را به حساب سرماخوردگی میگذارید

شما که به خونتان تشنه ام

وحتی از دیدن لحظه شما

در فرارم

با شمام...................

رهایم کنید...................

+نوشته شده در 6 / 4 / 1391برچسب:,ساعت22:42توسط لیــــــــــــــــــــدا | |

 

 

وقتی وابسته ی نفر میشی
وقتی همه زندگیت میشه اون یه نفر
اون زمان که تنهات میذاره و جوابت و نمیده
همش منتظر اینی که هی جواب بده
تمام چشمت به یه جواب که ببینی کی میده
انقدر صبر میکنی و صبر میکنی اما جوابتو نمیده
تا اینکه جواب میده و میگه تنهات میذاره
تو این شرایطی که داری
اولش میگــــــــــی نه اینکارو نمیکنه
بعد میبینی هرچی ام التماسش میکنی براش مهم نیست
جونتو قسم میدی که یه بار فقط فقط یه بار جوابتو بده
اما واسش مهم نیست
میره....

 

ولی یه چیز مهم :

قرمز تر از آنیم که بی رنگ بمیریم ....

آبی نیستیم تا با ننگ بمیریم ....

+نوشته شده در 6 / 4 / 1391برچسب:,ساعت11:57توسط لیــــــــــــــــــــدا | |